قضاوت احساسی و تراژدی قتل پزشک یاسوجی
قتل دکتر مسعود داوودی در آبان ۱۴۰۳ مقابل منزل شخصیاش در یاسوج، جامعه پزشکی و افکار عمومی را شوکه کرد. قاتل، برادر یکی از بیماران سابق، مرگ برادرش را ناشی از «قصور پزشکی» دانست و در واکنشی هیجانی و بدون پشتوانهی علمی یا حقوقی، دست به قتل زد. کمیسیونهای پزشکی قانونی در یاسوج، شیراز و تهران هرگونه قصور را رد کردند، اما تصمیم احساسی قاتل، جان یک پزشک را گرفت و خانوادهای را داغدار کرد.
این رخداد فرصتی است برای بررسی روانشناختی قضاوتهای احساسی، نقش هیجان در تصمیمگیری، و پیامدهای اجتماعی آن در این مقاله از کلینیک اسماعیل تبار.
قضاوت احساسی؛ ریشهی یک تراژدی
حادثهی تلخ قتل پزشک یاسوجی نشان داد که چگونه هیجانهای کنترلنشده میتوانند مسیر زندگی انسانها را به سمت تراژدی سوق دهند. در شرایطی که خانوادهی بیمار با اندوه و سوگ شدید مواجه بودند، خشم جایگزین منطق شد و تصمیمی عجولانه، جان یک پزشک را گرفت. روانشناسی به ما میآموزد که هیجانهای شدید مانند خشم و احساس بیعدالتی، توانایی تفکر منطقی را کاهش میدهند و فرد را به واکنشهای تکانشی سوق میدهند. این واکنشها نهتنها مشکل اصلی را حل نمیکنند، بلکه پیامدهای سنگینتری برای فرد و جامعه به همراه دارند؛ از بیاعتمادی به نظام سلامت گرفته تا افزایش خشونت اجتماعی. اگر افراد در چنین شرایطی بتوانند هیجانهای خود را شناسایی و مدیریت کنند، احتمال بروز رفتارهای مخرب بهطور چشمگیری کاهش مییابد. برای درک بهتر این موضوع، میتوان به سه محور اصلی توجه کرد:
- تمرکز بر هیجان به جای منطق: قاتل تحت تأثیر خشم و سوگ، تنها یک علت ساده (قصور پزشک) را برای مرگ برادرش پذیرفت.
- نادیده گرفتن شواهد علمی: گزارشهای رسمی پزشکی قانونی نادیده گرفته شد.
- واکنش تکانشی: تصمیم به قتل، بدون بررسی پیامدهای قانونی و اخلاقی، نمونهای از رفتار تکانشی است.
روانشناسی خشم و انتقام
خشم یکی از قدرتمندترین هیجانهای انسانی است که میتواند هم نیرویی سازنده باشد و هم به رفتارهای مخرب منجر شود. در بسیاری از موقعیتها، خشم به فرد انرژی میدهد تا از حق خود دفاع کند یا تغییر ایجاد کند؛ اما زمانی که این هیجان کنترلنشده باقی بماند، به شکل انتقامجویی بروز میکند. انتقام اغلب بهعنوان پاسخی سریع به احساس بیعدالتی دیده میشود، اما در واقع بیشتر یک واکنش هیجانی است تا راهحلی منطقی. روانشناسی نشان میدهد که افراد در شرایط خشم شدید دچار خطاهای شناختی میشوند؛ یعنی واقعیت را تحریف کرده و تنها یک علت ساده برای مشکل خود میپذیرند. این نوع نگاه باعث میشود فرد تصور کند با حذف «مسبب» مشکل، آرامش بازمیگردد، در حالی که پیامدهای انتقام معمولاً سنگینتر از خود مشکل اولیه هستند. برای درک بهتر این موضوع، میتوان به سه محور اصلی توجه کرد:
- انتقام بهعنوان مکانیسم دفاعی: فرد تلاش میکند با آسیب رساندن به دیگری، درد روانی خود را کاهش دهد.
- خطای شناختی: فرد باور دارد که با حذف «مسبب» مشکل، آرامش بازمیگردد.
- واقعیت: انتقام معمولاً نهتنها آرامش نمیآورد، بلکه پیامدهای سنگینتری ایجاد میکند (مثل زندان یا اعدام).
پیامدهای اجتماعی قضاوتهای احساسی
وقتی هیجانها بر منطق غلبه میکنند، پیامدهای آن تنها محدود به فرد تصمیمگیرنده نیست، بلکه کل جامعه تحت تأثیر قرار میگیرد. قضاوتهای احساسی میتوانند اعتماد عمومی را متزلزل کنند، روابط اجتماعی را خدشهدار سازند و چرخهای از خشونت و بیثباتی ایجاد کنند. در چنین شرایطی، افراد به جای استفاده از راهکارهای قانونی و علمی، به واکنشهای تکانشی روی میآورند که نهتنها مشکل را حل نمیکند، بلکه بحرانهای تازهای به وجود میآورد.
این نوع رفتارها، بهویژه در حوزه سلامت و درمان، میتواند انگیزه پزشکان و متخصصان را برای ادامه خدمت کاهش دهد و بیماران را از دریافت خدمات مطلوب محروم کند. همچنین خانوادههای درگیر، چه خانواده قربانی و چه خانواده فرد خاطی، با فشارهای روانی و اجتماعی سنگینی مواجه میشوند. بنابراین، شناخت پیامدهای اجتماعی قضاوتهای احساسی اهمیت زیادی دارد. برای درک بهتر این موضوع، میتوان به سه محور اصلی توجه کرد:
- بیاعتمادی به نظام سلامت: چنین حوادثی باعث ترس پزشکان و کاهش انگیزه خدمترسانی میشود.
- افزایش خشونت اجتماعی: وقتی هیجانها کنترل نشوند، خشونت بهعنوان راهحل دیده میشود.
- آسیب به خانوادهها: هم خانواده قربانی و هم خانواده قاتل دچار بحرانهای روانی و اجتماعی میشوند.
راهکارهای روانشناختی برای پیشگیری
پیشگیری از وقوع تراژدیهایی که ریشه در قضاوتهای احساسی دارند، نیازمند توجه جدی به آموزش و حمایت روانشناختی است. وقتی افراد در شرایط بحرانی قرار میگیرند، هیجانهای شدید مانند خشم، اندوه یا احساس بیعدالتی میتوانند توانایی تفکر منطقی را مختل کنند. اگر این هیجانها مدیریت نشوند، احتمال بروز رفتارهای تکانشی و مخرب افزایش مییابد. روانشناسی بالینی تأکید میکند که آموزش مهارتهای تنظیم هیجان، ایجاد اعتماد اجتماعی و حمایت از خانوادههای داغدار میتواند نقش مهمی در کاهش خشونت و افزایش سلامت روان جامعه داشته باشد. همچنین رسانهها و نهادهای آموزشی باید با اطلاعرسانی درست، آگاهی عمومی را بالا ببرند تا افراد در مواجهه با بحرانها، به جای واکنشهای هیجانی، به راهحلهای منطقی و انسانی روی بیاورند.
- آموزش تنظیم هیجان: یادگیری مهارتهایی مثل تنفس عمیق، مکث قبل از واکنش، و بازنگری شناختی.
- تقویت اعتماد اجتماعی: شفافیت در نظام سلامت و اطلاعرسانی دقیق درباره پروندههای پزشکی.
- مشاوره سوگ: خانوادههایی که عزیزی را از دست میدهند، نیازمند حمایت روانشناختیاند تا خشم و اندوهشان به رفتارهای مخرب تبدیل نشود.
- گفتوگوی اجتماعی: رسانهها و نهادهای آموزشی باید درباره خطرات قضاوت احساسی اطلاعرسانی کنند.

نتیجهگیری
قتل پزشک یاسوجی نشان داد که قضاوتهای احساسی میتوانند به فجایع جبرانناپذیر منجر شوند. هیجانهای کنترلنشده، خشم و انتقام، نهتنها آرامش نمیآورند بلکه زندگیهای بیشتری را نابود میکنند. راهحل، آموزش مهارتهای روانشناختی، تقویت اعتماد اجتماعی و حمایت از افراد در شرایط بحرانی است.
کلینیک اسماعیلیتبار میتواند با ارائهی خدمات مشاوره، درمان شناختی-رفتاری و کارگاههای مدیریت هیجان، به افراد کمک کند تا در مواجهه با بحرانها، تصمیمهایی انسانیتر و منطقیتر بگیرند.